در آستانه عید غدیر خم و با حضور شاعران مطرح آیینی برگزار شد؛

ویژه برنامه شعرخوانی جرعه‌هایی از زلال غدیر» به همت بخش نابینایان کتابخانه مرکزی همدان

جرعه هایی از زلال غدیر

به مناسبت عید غدیرخم ویژه برنامه شعرخوانی و معرفی کتاب جرعه‌هایی از زلال غدیر» به همت بخش نابینایان کتابخانه مرکزی همدان برگزار شد.

به گزارش روابط عمومی اداره کل کتابخانه‌های عمومی استان همدان، ویژه برنامه جرعه‌هایی از زلال غدیر» به همت بخش نابینایان کتابخانه مرکزی همدان و با همکاری بنیاد بین المللی غدیر در استان، محفل ادبی هگمتانه و محفل عترت و قرآن اداره کل کتابخانه‌های عمومی استان همدان با حضور سیدعلی ‌ گرمارودی»، شاعر برجسته  و آیینی کشور؛ محمد کاظم کاظمی»، شاعر و نویسنده اهل کشور افغانستان؛ میلاد عرفان‌پور»، شاعر جوان آیینی و موسی عصمتی شاعر بینا دل، زهره طهماسبی شعار بینادل و عباس علیمحمدی عضو کتابخانه مرکزی همدان با اجرای هما خانجانی، مسئول بخش نابینایان این کتابخانه برگزار شد.

عاطفه زارعی، مدیرکل کتابخانه‌های عمومی استان همدان در این آیین اظهار داشت: غدیر، یک واژه یا یک مکان نیست، غدیر عیدی است که دین را تکمیل و رسالت نبوت را به کمال می‌رساند. غدیر مأموریت ویژه پیامبری است که آخرین پیام آور خداوند بر روی زمین است و مهمترین مأموریت او به حساب می‌آید. بنابراین باید برای فهمیدن این رویداد مهم و ایجاد فهم عمومی درباره آن  در جامعه تلاش کرد. در این رهگذر کتابخانه‌های عمومی بر خود واجب می‌دانند که از رسانه‌های فرهنگی چون کتاب و ادبیات به ویژه شعر بهره ببرند تا معانی واقعی غدیر در جامعه تبیین شود.

وی افزود: علمای بزرگ شیعه نیز برای رسیدن به این هدف مقدس، کتاب را وسیله طی طریق قرار دادند و آثار برجسته‌ای چون مجموعه الغدیر» توسط دانشمند گرانسنگ جهان اسلام به ویژه تشیع، علامه امینی به منصه ظهور رسید و سندی بی بدیل در راه اثبات ولایت بلافصل علی ابن ابیطالب(ع) شد. از همین رو می‌توان ادعا کرد که غدیر نیز در خدمت کتاب و کتابخوانی درآمد و باعث شد که مجموعه‌های عظیمی از علم و اندیشه برای راهنمایی هر چه بهتر انسان در راه رسیدن به مقصود الهی شکل بگیرد.

مدیرکل کتابخانه‌های عمومی استان همدان تصریح کرد: از همین رو غدیر فرصتی برای اندیشیدن و تفکر کردن است که سنتی الهی به حساب می‌آید و پیامبر اسلام(ص) آن را برتر از ۷۰ سال عبادت دانسته است. اگر اندیشه و تفکر را محصول ارزشمند غدیر بدانیم بی شک کتاب،  نماد و خروجی این نعمت الهی است. شاید بتوان غدیر را امتحانی دانست که خداوند پس از نازل کردن قرآن و تأکید بر اندیشیدن و تفکر کردن، خلق کرد تا بندگانش را بسنجد. امتحانی که همچنان و پس از قرن‌ها ساری و جاری است.

وی ادامه داد: خوشبختانه کتابخانه‌های عمومی سراسر کشور به ویژه  استان همدان به همت کتابداران ساعی و کوشا ویژه برنامه‌های معرفتی و شناختی گسترده‌ای با محوریت کتاب ترتیب دادند تا در تعمیق و تبیین این رویداد بزرگ هر چه بیشتر موثر باشند. با فرا رسیدن عید قربان، برنامه‌های فرهنگی، دینی و علمی در سطح کتابخانه‌های عمومی استان آغاز و با بهره گیری از ظرفیت‌های داخلی و خارجی استان و حضور علمای ارزشمند این سرزمین زرخیز به بهترین شکل ممکن برگزار شد و امروز نیز ادامه دارد. برنامه‌هایی چون مسابقات کتابخوانی، معرفی کتاب، سخنرانی‌های معرفتی برای جامعه هدف در هر کتابخانه در نظر گرفته شد. این برنامه ها و هم به صورت خودجوش و هم به صورت سازماندهی شده تقدیم همه مردم متدین و عزیر استان همدان شد.

 

سید علی گرمارودی در این آیین به شعر خوانی پرداخت:

 

به صبح عید راستین، غدیر

در این طلیعه ی حکومت امیر

به لحظه ای که ماسوا

ز خلعت ولایتش،

تولدی دگر گرفت

جهان چو لفظ بود و نک

ز معنی ولایت علی

هزار معنی دگر گرفت

هزار جان

ز فوج تشنه ی پرندگان

ز برکه ی غدیر او

حیات و زندگی ز سر گرفت

در این خجسته دم

در این خجسته روز

من از غدیر عشق پاک تو

 دوباره آب خورده ام

من از خم ولایت نگاه تو

 شراب ناب خورده ام

خدا گواست

 که عشق تو

نه از ولایت تو ای علی جداست

پس این حکایتی،نه سر سریست

اگر که عشق هم تجلی جلالت است و برتری ست

ز برکه ی ولایت علی ست کآب می خورد

غذای خویش،عشق هم،

ز سفره ی بلند آفتاب می خورد

مسیح وار عشق هم

درون گاهواره ی بلند آسمان

چو ماه،تاب می خورد!

 

تنها خدا داند علی کیست ( گرمارودی)

تو ای سرچشمه پاکی و رادی

که فطرت را، زجانت آب دادی

تو نوری ، دیگران شام سیاهند

تو فریادی و دیگر ها ، چو آهند

 

تو صبح روشنی ، ما کلبه غم

تو شادی ، ما سیاهیهای ماتم

 

تو از نور خدایی ، ما زخاکیم

تو دریایی و ما تیره مغاکیم

 

تو جان مطمئنی ، ما پریشیم

تو از خود رسته ، ما در بند خویشیم

 

مگر تو دیگری ، ما نیز ، دیگر

شگفتا از تو و الله اکبر

 

چه میگویم "تو و ما" ، این روا نیست

همانا جز قیاسی نابجانیست

 

خرد خندد بر این ناپخته سنجش

دل افتد زین "تو و مایی" به رنجش

 

تو مرد هرچه ای ، ما خویش هیچیم

همان بهتر که با مردان نپیچیم

 

تو "هر چندی" ، تو "هر گاهی ، تو بیشی

به جز حق و نبی ، از جمله پیشی

 

فلق خون تو را آب وضو کرد

رخت را قبله گاه آرزو کرد

 

سحر کز شام ، صبح روشن آرد

اشارتها به چشمان تو دارد

 

اگر کوهی ، بلند استاده کوهی

سرافرازی ، شکوهی ، بی ستوهی

 

گر اقیانوس ، اقیانوس آرام

نه آغاز تو پیدا و نه انجام

 

شب تاریخ را مرغ شبی ، شب

به جز حق حق نداری هیچ برلب

 

سحر آیینه ای پیش نگاهت

سپیده تیره فرشی پیش راهت

 

تو چون موسیقی نور ووجودی

جهان را بر لب از نامت ، سرودی

 

تو آهنگ بلند کهکشانی

فرا خود ، گوش کن ، باری زمانی!

 

اگر گوشی فرا داریم برچنگ

چه جز نام تو می گوید به آهنگ؟

 

توانایی ز نامت تاب گیر

سخن از آبرویت، آب گیرد

 

شرف ، بازوت گیرد تا بخیزد

محبت ، آب بر دست تو ریزد

 

چه گویم ، "مهربانی مادر توست

بزرگی" چون غلام قنبر توست

 

بهی ، همسایه ی دیوار کویت

نگاه راستی ، درجستجویت

 

شجاعت بیم دارد از تو ، آری

که در دست تو بیند ذوالفقاری

 

چو شمشیر تو با جسمی ستیزد

چنان افتد که هرگز برنخیزد

 

علی را دشمنی جز تیرگی نیست

در این عرصه ، امید چیرگی نیست

 

علی را دشمنی ، یکسر تباهی است

سیاهی ، در سیاهی ، در سیاهی است

 

سیه بادا ستم را روی ناپاک

جهان را ، روزگاران را ، به سر خاک

 

زمین را تفته بادا دل ، که گاهی

در آن ، نآن تفته دل، می کرد آهی

 

زمان ! خاکت به سربادا شب و روز

تو بودی و علی را دل پر از سوز؟

 

فلک رقصان ز آهنگ علی شد

علی در هرچه آمد منجلی شد

 

جهان موسیقی شیدایی اوست

زمان لبریز ، از مولایی اوست

 

بگو مهر علی ، مهری است خاتم

نگردد نامه ات بی آن فراهم

 

علی گل ، وین جهان چون شبنم اوست

خدا داند که دریا یک نم اوست

 

چراغ آفتاب عالم افروز

بود چون شعله ای زان آتش و سوز

 

دل هر ذره از مهر علی پر

جهان چون یک صدف ، مهر علی در

 

به مهرش ، مهربانی وام دارد

ز نامش گفته شیرین ، کام دارد

 

کجا داند کسی ، روح علی چیست؟

که می داند علی چون و علی کیست؟

 

جهانی پیش رویش ،ذره ای نیست

خدا ، تنها خدا داند علی کیست

 

اقیانوس:

چنین است گویی

که با جامی خالی،

بر ساحلی صخره‌ای،

پیش روی امواج

ایستاده‌ام

واپاش ساحل‌کوب موج‌ها

صخره‌ی زیرپایم را می‌شوید

و من هربار

_که موجی در می‌رسد –

جام برکف،

خم می‌شوم

به بوی سهمی کز کاکل موج برگیرم

اما از آن پیش

موج در خود واشکسته است

 

و من، عزمی دوباره را

چون پرچمی،

بر صخره‌ی واپس می‌ایستم

دگرباره چون موجی پیش می‌رسد

جام را چون داسی قوس می‌دهم

تا از سر خوشه‌ی آب

دسته‌ای واچینم

اما، باز، جام خالی‌ست

و دریا در موج

و فاصله به درازی یک‌دست

و به دوری یک تاریخ!

شَتَکِ خیزاب امواج،

تنها یک دو قطره

بر دیواره‌ی شفاف جام می‌چکاند؛

و عطارد، در جام من است

نهج البلاغه» را می‌بندم

میلاد عرفان پور:

مرا به ماه چه حاجت که آفتابی‌ام امشب

که داده چشم شما آسمان آبی‌ام امشب

مکن محبت از این بیش تا ز شرم نمیرم

حساب کن که همان مرد نا حسابی‌ام امشب

به جمع پاکدلانم کشانده ای نگرانم

که آبرو ببرد جامۀ شرابی‌ام امشب

ز پیچ و تاب جهان ایمنم به زلف سیاهت

اگر گره بخورد زلف پیچ و تابی‌ام امشب

در آستان تو باید نماز شکر بخوانم

اگر اجازه دهد مستی و خرابی ام امشب

اگر به هرکه و هرچه تمام عمر تلف شد

تمام عمر فدایت ابوترابی ام امشب

 

ای خوانده تو را به چشم تر، طفل یتیم

ای مهر تو دلگرمی هر طفل یتیم!

دلتنگ توییم یا علی! هر شب و روز

آنگونه که در روز پدر، طفل یتیم

 

صبحی گره از زمانه وا خواهد شد

راز شب تار برملا خواهد شد

در راه، عزیزی است که با آمدنش

هر قطب نما، قبله نما خواهد شد

محمد کاظم کاظمی:

ای بشر! خانه نهادی و نگفتی خام است‌

کفر کردی و نگفتی که چه در فرجام است‌

 چشم بستی و ندیدی که در آن یومِ شگفت‌

چه پدید آمد از این پرده بر این قومِ شگفت‌

 

ترسِ جان پشت درِ مکه مسلمانت کرد

نعمتی آمد و آمادۀ طغیانت کرد

 

پس از آن پیشرو بلهوسان دیدیمت‌

پشت پیراهن خونین کسان دیدیمت‌

 

هُبلی گشته‌، به صحرای حجاز استاده‌

مست و مخمور به محراب نماز استاده‌

 

راهزن با طبق زر چه کند؟ آن کردی‌

گلّه با سبزۀ نوبر چه کند؟ آن کردی‌

 

چه توان کرد فراموشی گُل در گِل را؟

دین کامل شده و مردم ناکامل را

 

غول گرمازده را چشمه و مرداب یکی است‌

کور بینا شده را گوهر و شبتاب یکی است‌

 

شِعب نادیده دگر اصل و بدل نشناسد

بدر نشناسد و صفّین و جمل نشناسد

 

شعب نادیده چه داند که مسلمانی چیست‌؟

فرق تیغ علوی با زر سفیانی چیست‌

 

کفر کردی بشر! این عید مبارک بادت‌

پس از آن‌، دوزخ جاوید مبارک بادت‌

 

از چنین جاه و حشم‌، شیر شتر نیک‌تر است‌

سوسمار از شکم و کیسۀ پُر نیک‌تر است‌

 

ای بشر! عهدِ حجر باز نصیبت بادا

مارهایی همه کر، باز نصیبت بادا

 

تا از این پس نرود گفتۀ پیر از یادت‌

آفتابی که برآمد به غدیر از یادت‌

موسی عصمتی، شاعر بینا دل:

هلا زلال زمین،آبروی دریاها.

تهی شد از نم و باران،سبوی دریاها.

چگونه از تو بگویم که بغض خواهد کرد

در ابتدای سرودن،گلوی دریاها.

هزار سال پیاپی،به نام تو گرم است

کنار اسکله ها،گفت وگوی دریاها

از آن زمان که تو در خم، شراب ناب شدی

کویر،پرشده از جست وجوی دریاها

تمام قونیه،دهلی،تمام آفریقا

به رقص آمده از های و هوی دریاها.

جهان،ولی نگران است آه،از این که

به گورها برود،آرزوی دریا ها

تو قبله گاه نخستین آب ها هستی

درست سمت خدا،رو به روی دریاها.

سر غدیر خمت،تا ابد سلامت باد

اگر چه می شکند،هی سبوی دریاها.

زهره طهماسبی، شاعر و عضو نابینای کتابخانه مرکزی همدان:

ها علیٌ بشرٌ کیف بشر یعنی عشق

کعبه بگشوده بر این معجزه در یعنی عشق

خفتن مرد در آغوش خطر یعنی عشق

رنج است همه بر دوش پدر یعنی عشق

بانویی پشت در خانه سپر، یعنی عشق

ماه آخر دامنه ی کعبه که بالا آمد

و به این بادیه سوخته دریا آمد

همه اسباب بزرگی اش مهیا آمد

به تماشای تجلی اش چو عنقا آمد

دیده ها روشن از این قرص قمر یعنی عشق

قافیه باختن در شرق الانوار تو نور

متولد شده از دیده بیدار تو نور

هر سحرگاه دویده ست به دیدار تو نور

در نیاورد سر از عالم اسرارِ تو نور

چشم تو قافله سالار سحر، یعنی عشق

راحتِ جانِ جهان نیم نگاهت آقا

مطلع و جد و طلب، چشم سیاهت آقا

شرح مظلومی تو صحبت چاهت آقا

تا به افلاک رسد شعله ی آهت آقا

مرد یک عمر خورد خون جگر یعنی عشق

آسمان بار امانت نتوانست کشید

و جهان رقص کنان نام تو را میپرسید

تا که این عهد پر آشوب به دست تو رسید

لافتی گفت خداوند و در عالم پیچید

از علی هرچه که داری اثر یعنی عشق

هان ای باده ناب و پر اعجاز غدیر

عهد بستند ملائک همه با راز غدیر

نوح و آدم همه مدیون به سرآغاز غدیر

میخرد ذات الهی دم به دم ناز غدیر

هرکه دل داده به این طرفه خبر یعنی عشق

صبر سنگین شده بر جان شما خانه نشین

میرود خار ب چشمان شما خانه نشین

خون دل نان خورِش نان شما خانه نشین

پشت کردند به پیمان شما خانه نشین

کافری کرده ز کین شق قمر یعنی عشق

در پایان هم هما خانجانی، شاعر و مسئول بخش نابینایان کتابخانه مرکزی دلنوشته خود برای غدیر را خواند:

سلام بر برکه روشن تماشا 
سلام بر قدر پنهان اسلام 
سلام بر غدیر
   وقتی نگاه‌ها تا انتهای روشن فردا قد کشید، مردی زلال نشانی راهی نورانی را به آیندگان ابلاغ کرد و تشنگان حقیقت منزل به منزل با او هم سفر شدند. 
  مولای من، آن روز که جلوه تابان رسالت در چشمه جوشان ولایت جاری و جاوید شد، عهدی که با پیامبر بستی پیمانی بود که بر لوح جان‌ها حک شد .
    از آن عهد تا همیشه هرکس که تسلیم است دست بیعت را پیش می آورد و بر پیمان خود استوار می ماند.

 

ویژه برنامه‌های بزرگداشت دهه کرامت در قم برگزار می‌شود

ویژه برنامه مشاعره «روح الله» در لرستان برگزار شد

با مشارکت محفل ادبی «آوای جغتای» ویژه برنامه های شاهنامه خوانی و رباعی خوانی برگزار شد

ویژه برنامه «یاران روزگار حماسه» برگزار شد

ویژه برنامه های خیام شناسی در کتابخانه های عمومی خراسان رضوی برگزار شد

الله بخش آذر پیوند در ویژه برنامه «از تبار قلم» کهگیلویه و بویراحمد مورد تقدیر قرار گرفت

پایتخت کتاب ایران میزبان ویژه برنامه «از تبار قلم» شد

  ,تو ,، ,علی ,غدیر ,عشق ,یعنی عشق ,کتابخانه‌های عمومی ,کتابخانه مرکزی ,  تو ,، ما ,کتابخانه مرکزی همدان ,کتابخانه‌های عمومی استان ,نابینایان کتابخانه مرکزی ,عمومی استان همدان

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها


azamradnia به ياد دوست سلامت معنوی بعد فراموش شده سلامت دانلود رایگان ایران carfuteltass romosandbow شهر بازی allautotool وبلاگ نمایندگی شمس بلاگ ایران